منتظران ظهور

  • خانه 

«حدود حقوق آزادی بیان وعقیده ومطبوعات درجامعه ما»از نظر آیت الله مصباح یزدی

07 دی 1402 توسط مرضیه امین الاسلامی

آنچه امروزه در جامعه ي ما بر آن تكيه ميشود، آزادي بيان و عقيده و آزادي مطبوعات است. از آنجایی که اعتبار و وضع حق به معنای حقوقی و اجتماعی آن، برای یك موجود فقط زمانی معقول و صحیح است كه در برابرش انسان عهده‌دار تکلیف گردد. لذا هر قدر انسان در انجام يك عمل صحيح آزاد باشد، كمال حاصل از آن كار برتر و ارجمندتر خواهد بود. بنابراين، نظام حقوقي بايد اصل را بر آزادي مردم قرار دهد تا زمينة تکامل آنان بيشتر فراهم گردد.
در مورد آزادي بيان به همان دليل كه تهمت زدن، افترا بستن و ريختن آبرو با زبان جايز نيست؛ در مطبوعات نيز جايز نيست. اگر كسي در خيابان به ديگري نسبت ناروايي بدهد، پليس او را تعقيب ميكند؛ اما اگر همين را در روزنامه بنويسد و با شمار زياد منتشر كند، شايسته ي تعقيب نمي دانند. اين طبق قانون مطبوعات بايد به هيئت منصفه برود و دو هفته روزنامه اش تعطيل شود. مطبوعات از نظر ما، تافته ي جدا بافته اي نيستند. سخن گفتن با مردم است، ولي با قلم. هر حكمي كه سخن گفتن دارد ـ از نظر حلال و حرام ـ نوشتن هم دارد. همانطور كه كسي كه با زبان تهمت بزند قابل تعقيب دادگاه حقوقي است، اگر مطبوعات هم بنويسند، قابل تعقيب هستند.
پس آزادي مطبوعات مثل آزادي بيان است. هر دوي اينها در قالب مصالح انساني است و مصالح انساني هم مخصوص به مصالح مادي نيست و عقل و دين اين مصالح را تعيين مي كنند. از این رو، چيزى كه آزادى فرد را محدود مى‌كند مصالح مادى و معنوى جامعه است. فرد آزاد است، مادام كه به مصالح جامعه آسيب و زيان نرساند. بدين جهت كسي كه در صحنة اجتماع كاملاً قوانين اجتماعى اسلامى را رعايت مى‌كند، مثلاً به ديگران ظلم نمى‌كند، تظاهر به فسق ندارد و…، اما در خلوتگاه خود تارك الصلوة است، روزه‌خوارى مى‌كند، شراب مى‌نوشد و…، چنين شخصى، اگر چه مسئوليت شرعى و الهى دارد و در عالم آخرت كيفر مي‌بيند، اما مورد تعقيب و مجازات قانونى قرار نمي‌گيرد، زيرا آشكارامرتكب جرم نشده است و ضرري اجتماعي ندارد
البته اسلام و نه هیچ نظام حقوقی دیگر نمی‌تواند درباره عقیده قانونی داشته باشد، چون دامنه حقوق و قوانین حقوقی، رفتارها و روابط اجتماعی است، در حالی که عقیده امری قلبی و درونی و شخصی است، ولی هنگامی که عقیده بر زبان جاری می‌شود و اظهار و تبلیغ و ترویج می‌گردد، تا دیگران را جذب خود کند، در این صورت وارد حیطه رفتار اجتماعی می‌شود و وضع قانون حقوقی در مورد آن ممکن می‌شود.
لذا عقيده ي غلط ، اگر به گفتار و رفتاري منجر شود كه براي مصلحت جامعه زيانبار باشد، بر اساس حكم خدا با آن برخورد ميشود. زیرا آزادی بیان، در اسلام، جزء حقوق فرد نيست؛ بلكه حقّ جامعه ي مسلمانان است و از مصالح كلّ مردم است. حق فرد را بايد به او داد؛ ولي نميتوان حقوق و مصالح جامعه ي مسلمانان را در اختيار عده اي افراد مغرض يا جاهل گذاشت و زمينه ي نابودي بنيان هاي فكري و ديني مردم و نظام اسلامي را به وجود آورد.

 نظر دهید »

«پرورش عقل مهمتر است یا تعلیم علم» از نظر استاد شهید مطهری

07 دی 1402 توسط مرضیه امین الاسلامی

(بسم الله الرحمن الرحیم)

بحث ما درباره تعليم و تربيت در اسلام است . تعليم و تربيت، بحث ساختن افراد انسانها است.
در اسلام، هم اصالت فرد محفوظ است و هم اصالت اجتماع، يعني فرد خودش خالي از اصالت نيست. پس بالاخره طرحي و برنامهاي براي ساختن فرد وجود دارد، اعم از اينكه فرد را بايد ساخت براي طرحهايي كه براي اجتماع و جامعه است يا فرد را بايد ساخت از اين نظركه هدف، ساختن افراد است.
در اينجا ما دو مسأله داريم، يكي مسأله پرورش عقل، و ديگر مسأله علم. مسأله علم همان آموزش دادن است. ” متعلم فقط فراگيرنده است و مغز او به منزله انباري است كه يك سلسله معلومات در آن ريخته ميشود . ولي در آموزش، كافي نيست كه هدف اين باشد . بلکه هدف معلم بايد بالاتر باشد و آن اينست كه نيروي فكري متعلم را پرورش و قوه ابتكار او را زنده كند.
دراین رابطه، جمله ای از اميرالمؤمنين در نهج البلاغه که ميفرمايند « : العلمان : علم مطبوع و علم مسموع یادرنقلی « العقلان : عقل مطبوع و عقل مسموع) ولا ينفع المسموع اذا لم يكن المطبوع ” علم دو علم است، يكي علم شنيده شده، يعني فرا گرفته شده از خارج، و ديگر علم مطبوع. علم مطبوع يعني آن علمي كه از طبيعت و سرشت انسان سرچشمه ميگيرد،علمي كه انسان از ديگري ياد نگرفته و معلوم است كه همان قوه ابتكار شخص است . بعد ميفرمايد: و علم مسموع اگر علم مطبوع نباشد فايده ندارد
اين مسأله كه بايد در افراد و در جامعه رشد شخصيت فكري و عقلاني پيدا بشود يعني قوه تجزيه وتحليل در مسائل پيدا بشود ، يك مطلب اساسي است، يعني در همين آموزشها و تعليم و تربيت ها درمدرسه ها وظيفه معلم بالاتر از اينكه به بچه ياد ميدهد اينست كه كاري بكند كه قوه تجزيه و تحليل اوقدرت بگيرد، نه اينكه فقط در مغز وي معلومات بريزد،كه اگر معلومات خيلي فشار بياورد ذهن بچه راكد ميشود.
مغز انسان، درست حالت معده انسان را دارد . معده انسان بايد غذا را از بيرون به اندازه بگيرد و باترشحاتي كه خودش روي غذا ميريزد آن را به اصطلاح بسازد. مغز انسان هم قطعا همينجور است. در تعليم و تربيت بايد مجال فكر كردن به دانش آموز داده بشود واو به فكر كردن ترغيب گردد.
البته مايه اصلي تفكر، تعليم و تعلم است مقصود از تفکر، تفکرهای عقلانی است . و اينكه در اسلام ،يكي درباب تعليم و تعلم داريم كه تعليم عبادت است، تعلم عبادت است، و يكي درباب تفكر داريم كه تفكر عبادت است، و آنچه درباب تفكر داريم بيشتر است از آنچه كه در باب تعلم داريم. در تفكر،گذشته از نتيجه اي كه انسان از فكر خود مي گيرد، فكر خود را رشد ميدهد.خيلي موارد در قرآن که دعوت به تفكر و تعقل كرده است.
لذا هدف آموزش و پرورش، بايد رشد فكري دادن به متعلم و به جامعه باشد. تعليم دهنده و مربي هر كه هست: معلم است، استاد است، خطيب است، واعظ است، بايد كوشش كند كه [ به شخص ] رشد فكري يعني قوه تجزيه و تحليل بدهد.

 نظر دهید »

تحلیل حوداث بعداز رحلت پیامبر(ص) با حوداث روز

18 آذر 1402 توسط مرضیه امین الاسلامی

تحلیل حوداث بعداز رحلت پیامبر(ص) تا شهادت فاطمه زهرا (س)وتکنیک های رسانه ای دشمن وتحلیل آن با حوداث روز
تکنیک :جعل حدیث ودروغ پراکنی
غصب فدک ؛مهمترین هدف از این کار ,محدودسازی اهل بیت(ع) بود.
ماجرای فدک:فدک ملک خالص رسول اکرم(ص) بود؛ زیرا مسلمانان آن را با سواره نظام و پیاده نظام نگشودند.
وقتی آیه ی؛ «وَ آتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ» حق خویشاوند را بده!
نازل شد، رسول اکرم(ص) دخترش فاطمه(س) را فرا خواند و فدک را به او بخشید.
از سال هفتم تا سال یازدهم فدک در دست حضرت فاطمه(س) بود، تا اینکه در سال یازدهم، مقارن با طرح مسئله بیعت اجباری در روز دهم از رحلت پیامبر(ص)، مأمورین ابوبکر به دستور مستقیم او، فدک را به اشغال خود درآوردند، و کار گذار حضرت فاطمه(س) را از آنجا اخراج و ملک آن را غصب کردند و درآمد حاصل از آن را مختص خود قرار دادند.
آن حضرت(س) برای پس گرفتن فدک کوشید؛ ولی دستگاه خلافت، از این کار سرباز زد.
مرحوم طبرسی می نویسد: پس ابوبکر گفت:عمر و عایشه براین شاهدند که رسول اکرم(ص) فرمود:
«نَحنُ مَعاشِرَ الاَنبِیاءِ لا نُوَرِّثُ وَ ما تَرَکناهُ صَدَقَةٌ» ما گروه انبیا چیزی را به ارث نمی گذاریم و آنچه از ما باقی بماند صدقه است.
پس فدک نه ارث است و نه هبه ای از جانب رسول اکرم(ص)! ؛بلکه غنیمت جنگی است که برای مسلمین می باشد!
حضرت فاطمه(س) فرمود: «هَذَا أَوَّلُ شَهَادَةِ زُورٍ شَهِدَا بِهَا فِی اَلْإِسْلاَمِ» این اولین شهادت ناحقی است که به آن شهادت می دهید.
سپس فرمود: «یابْنَ اَبی قُحافَةَ! اَفی کتابِ اللَّهِ اَن تَرِثُ اَباک وَ لا اَرِثُ اَبی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیئاً فَرِیاً»
ای پسر ابی قحافه! آیا در قرآن آمده که تو از پدرت ارث ببری ولی من از پدرم ارث نبرم؟
همانا یک سخن دروغ را نسبت دادی! (اشاره به حدیث جعلی)
و باز فرمود:چگونه است که هرگاه تو درگذشتی، فرزندانت از تو ارث می برند، اما ما از رسول خدا(ص) ارث نمی بریم؟
بعد به آیاتی چون آیه «وَ وَرِثَ سُلَیمانُ دَاوُدَ« اشاره کرد، که در آن ها از ارث پیامبران یاد شده، اشاره کرد.
و ادعای او را مخالف با آیات صریح قرآن دانست.
تکنیک :تحریف حقایق
- ترویج چهره خشن از امیرامومنین (علیه السلام)
پیامبراکرم (صلی الله علیه واله) در پی شکایت از خشونت حضرت علی (علیه السلام), آن خشونت را بااسم مصغریاد می کند یعنی خشونت قابل ذکری نبوده ودر آن بزرگنمایی صورت گرفته وثانیا این خشونت در راه خداست و در مسیر اغراض ومنافع شخصی نیست.
وهمچنین امیرالمومنین در سه جنگ خویش با ناکثین ,قاسطین ومارقین هرگز آغاز کننده جنگ نبود واصولا فتح وکشورگشایی وغلظت وخشونت در گفتار وسیره خلفا بود نه پیشوایان راستین؛ چنانکه امیرالمومنین در خطبه شقشیه راجع به سیره خلیفه دوم فرمود:پس خلیفه اول حکومت را به فضایی خشن کشاند؛واین خلیفه دوم بود که تازیانه او مشهور واز شمشیر حجاج ترسناک تر بود.
امروزه نیز دشمنان با دروغ پراکنی و ترسیم سیمای خشن از اسلام وپیشوایان معصوم در تبلیغات لسانی وآثار قلمی وهنری موجب شده ناخودآگاه خشونت وخونریزی در برخی ذهن ها تداعی گردد؛ در حالی که اصل اولی در برخورد های دینی همان رحمت ونرمش است وبرخوردهای خشن در پایان مرحله اصلاح خواهدبود واین نیز در نگاه دقیق, خود مرهمی برای درد فرد وجامعه مثل داغ کردن یاعمل جراحی که احسانی برای بیمار است.(برگرفته از کتاب درآمدی برفقه الحدیٍث,دکتر مرتضی خرمی)

#بصیرت_فاطمی #تکنیک_رسانه_ای #تحلیلی

 نظر دهید »

آزادی بیان در نگاه اسلام و غرب

14 آذر 1402 توسط مرضیه امین الاسلامی

در جامعه ي اسلامي مانند هر جامعه ي ديگر، آزادي بيان به اين معني كه هر چه خواست بگويد يا بنويسد وجود ندارد؛ هيچ عاقلي نمي پذيرد كه به عنوان آزادي، عملي بر خلاف ارزشها و قوانين جامعه و در جهت تخريب و ضرر زدن به افراد، انجام شود؛ ولي در فرهنگ هاي مختلف، نوع محدوديّت ها و شكل اجراي آن متفاوت است.
در فرهنگ غرب، چون حقيقتي وراي خواست اكثريت وجود ندارد و دين، امري سليقه اي محسوب ميگردد؛ لذا محدوديّت هايي كه اجرا مي شود تنها در جهت منافع مادّي است؛ اما در اسلام به اين عنوان كه مصالح مادي و معنوي و سعادت اخروي انسانها را دنبال مي كند، محدوديّت هاي آزادي بيان نيز در همين جهت اجرا مي شود. بنابراین در دنياي كنوني غرب كه اين همه دم از حقوق بشر ميزنند، اگر كسي يا كشوري، كمي از منافع مادّي و دنيايي آنان را تهديد كند و يا به آن لطمه بزند، ظلمها و جنايتهاي بسياري در حقّ او مرتكب شده و از هيچ كاري براي مقابله فروگذاري نميكنند. اما اگر كسي به معنويّت و مصالح اخروي لطمه بزند و رفتار زشت و عقيده ي باطلي را بروز دهد، به شرط اين كه دنياي آنان لطمه نبيند آزاد است و كسي حق مقابله با او را ندارد و اسم اين را آزادي عقيده و بيان مي گذارند
ولي در اسلام، مصالح انسانها، تنها در امور مادّي نيست؛ لذا اگر كسي جرمي را به هر شكل مرتكب شد، فقط در حدّ همان جرم و اجراي حكم خداوند برخورد مي شود و بقيّه ي حقوق او محترم است. در مبحث عقيده ي غلط نيز بدين گونه است كه، اگر گفتار و رفتاري منجر شود كه براي مصلحت جامعه زيانبار باشد، بر اساس حكم خدا با آن برخورد مي شود.
بر این اساس، آزادي بيان اگر به شكل تبيين حقيقت، نشر علوم و معارف و اطلاع رساني صحيح باشد و براي انتقاد سازنده و كمك به تشخيص قول احسن انجام شود، بلا اشكال و پسنديده است؛ در عوض، تبليغ عليه اسلام و قوانين الهي و مقدّمات و ارزشهاي ديني و فتنه انگيزي در هر شكلي كه انجام شود، يقيناً حرام و ممنوع است و حكومت اسلامي وظيفه دارد كه آزاديهاي مشروع را تأمين نمايد و از اعمال نامشروع جلوگيري كند.
پس بيان، يك رفتار اجتماعي است و در اصطلاح كلّي شامل همه ي ابزارهاي رسانه اي، اعم از: گفتاري و نوشتاري، صوتي و تصويري ميشود؛ و از ويژگيهاي انسان و نيز وسيله اي براي برقراري ارتباط فكري است كه بايد در جهت تعالي و رشد واقعي انسانها مورد استفاده قرار بگيرد؛ در غير اين صورت با توجه به ضرر و آسيبي كه پديد مي آورد مستحقّ مجازات خواهد بود(مصباح یزدی, 1381,دين و آزادي صص-47 40 )

 نظر دهید »

نامگذاری فرزندان امیرالمومنین به نام خلفای سه گانه

12 آذر 1402 توسط مرضیه امین الاسلامی

شبهه:چگونه امام علی (ع)اسم کسانی را برفرزندانش می گذارد که سرسخت ترین دشمن او بوده اند؟
پاسخ:ابوبکر نام کنیه فرزند امیرالمومنین بوده وانتخاب کنیه در انحصار پدر نیست.
نامگذاری به عثمان به سبب علاقه امام علی (ع) به عثمان بن مظعون بوده وربطی به عثمان خلیفه سوم ندارد.
نام آخرین فرزند امام (ع) «عمرو» بوده که به خاطر تصحیف یا تحریف عمدی یا اشتباه روایان «عمر»نامیده شد.
برگرفته از کتاب درآمدی برفقه الحدیث؛دکتر مرتضی خرمی؛1400

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

منتظران ظهور

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اشغال اراضی فلسطینی ها
  • اهمیت امر امامت در عید غدیر
  • اهمیت حجاب زن مسلمان
  • اهمیت حجاب زن مسلمان
  • اهمیت حجاب زن مسلمان
  • اهمیت حجاب زن مسلمان
  • اهمیت حجاب زن مسلمان
  • اهمیت حجاب زن مسلمان
  • بازخوانی اندیشه امام خمینی(ره)
  • بدون موضوع
  • برکات حضور حضرت معصومه در قم
  • تحلیل وضعیت کنونی جهان اسلام مخصوصا درایران
  • جاماندگان زیارت اربعین
  • جهادتبیین
  • زن مسلمان وعفاف وحجاب در فضای مجازی
  • سخنان بزرگان جهان درباره عظمت امام خمینی
  • عاشقان خدمت به زائران اباعبدالله (ع)
  • عظمت مقام حضرت معصومه سلام علیها
  • عید غدیر و ولایت
  • فتح خرمشهر های دیگر
  • مادری کردن حضرت فاطمه
  • نامه ای به خواهر فلسطینی ام

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس